[اسم]

scorn

/skɔːrn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تحقیر اهانت، استهزاء

مترادف و متضاد contempt
  • 1.She was unable to hide the scorn in her voice.
    1. او نتوانست اهانت در صدایش را مخفی کند.
[فعل]

to scorn

/skɔːrn/
فعل گذرا
[گذشته: scorned] [گذشته: scorned] [گذشته کامل: scorned]

2 (با خشم یا تحقیر) رد کردن نپذیرفتن

  • 1.She wrote a letter scorning his offer.
    1. او نامه‌ای نوشت و (در آن) پیشنهاد او را رد کرد.

3 خوار کردن تحقیر کردن

  • 1.The criminal was scorned by everyone in the community.
    1. فرد مجرم توسط تمام افراد جامعه تحقیر شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان