خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مجسمهساز
[اسم]
sculptor
/ˈskʌlptər/
قابل شمارش
1
مجسمهساز
پیکرتراش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیکرتراش
حجار
مجسمهساز
1.Henry Moore, who died in 1986, is one of Britain's best-known sculptors.
1. "هنری مور" که در سال 1986 از دنیا رفت، یکی از مشهورترین مجسمهسازان بریتانیا است.
تصاویر
کلمات نزدیک
sculpt
scull
scuffle
scuff
scuba-diving
sculptress
sculpture
scum
scupper
scurrilous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان