خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سایه
[اسم]
shadow
/ˈʃæd.oʊ/
قابل شمارش
1
سایه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سایه
ظل
مترادف و متضاد
shade
1.The children were playing, jumping on each other's shadows.
1. کودکان داشتند بازی میکردند، روی سایههای یکدیگر میپریدند.
2.The tree had cast a long shadow.
2. آن درخت سایهای طولانی انداخته بود.
3.This corner of the room is always in shadow.
3. این گوشه از اتاق همیشه در سایه است.
تصاویر
کلمات نزدیک
shading
shades of a color
shades
shaded
shade
shadowy
shady
shaft
shag
shaggy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان