خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خرد کردن
2 . خرد شدن
[فعل]
to shatter
/ˈʃætər/
فعل گذرا
[گذشته: shattered]
[گذشته: shattered]
[گذشته کامل: shattered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خرد کردن
متلاشی کردن، نابود کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خرد کردن
داغان کردن
متلاشی کردن
1.The explosion shattered the windows.
1. انفجار پنجرهها را خرد کرد.
2
خرد شدن
شکستن، تکهتکه شدن (شیشه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خرد شدن
1.The glass hit the floor and shattered.
1. شیشه روی زمین افتاد و شکست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sharply
sharpen
sharp-set
sharp
shark
shatterproof glass
shave
shaver
shaving cream
shaving foam
کلمات نزدیک
sharpness
sharply
sharpener
sharpen
sharp tongue
shattered
shattering
shave
shaven
shaver
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان