Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . اصلاح کردن (صورت، ریش و...)
2 . اصلاح (صورت و بدن)
[فعل]
to shave
/ʃeɪv/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: shaved]
[گذشته: shaved]
[گذشته کامل: shaved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اصلاح کردن (صورت، ریش و...)
تیغ زدن، تراشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصلاح کردن
تراشیدن
ریش تراشیدن
ستردن
ماشین کردن
مترادف و متضاد
cut off
trim
1.I was surprised to see he had shaved off his beard
1. من تعجب کردم وقتی دیدم او ریشش را تراشیدهاست.
2.John shaves twice a day.
2. "جان" روزی دوبار (صورتش را) اصلاح میکند.
[اسم]
shave
/ʃeɪv/
قابل شمارش
2
اصلاح (صورت و بدن)
تراش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصلاح
تراش
ریشتراشی
مترادف و متضاد
cut
trim
1.I didn't have a shave this morning.
1. من امروز صبح (ریشم را) اصلاح نکردم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
shatterproof glass
shatterproof
shattering
shattered
shatter
shaved
shaven
shaver
shaving
shaving brush
کلمات نزدیک
shattering
shattered
shatter
sharpness
sharply
shaven
shaver
shaving
shaving brush
shaving cream
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان