Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . کشتیرانی
2 . ارسال
3 . ناوگان
[اسم]
shipping
/ˈʃɪpɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کشتیرانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کشتیرانی
1.She arranged for the shipping of her furniture to England.
1. او ترتیب حمل و نقل اسباب و اثاثیهاش را به انگلستان داد.
a shipping company
شرکت کشتیرانی
2
ارسال
حمل و نقل، ترابری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارسال
اعزام
1.She arranged for the shipping of her furniture to England.
1. او ترتیب حمل و نقل اسباب و اثاثیهاش را به لندن داد.
2.Your books are all packed and ready for shipping.
2. کتابهای شما همگی بستهبندی شده و آماده ارسال میباشند.
3
ناوگان
کشتیها
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
shipper
shipowner
shipment
shipmate
shipload
shipping agent
shipping articles
shipping clerk
shipping company
shipping container
کلمات نزدیک
shipper
shipowner
shipment
shipmate
shipload
shipping container
shipping forecast
shipping lane
shipshape
shipwreck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان