خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لرزیدن (از سرما، ترس و...)
2 . رعشه
[فعل]
to shiver
/ˈʃɪv.ər/
فعل ناگذر
[گذشته: shivered]
[گذشته: shivered]
[گذشته کامل: shivered]
صرف فعل
1
لرزیدن (از سرما، ترس و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لرزیدن
لرز کردن
1.She shivered with cold.
1. او از سرما لرزید.
2.The poor dog - it's shivering!
2. سگ بیچاره؛ دارد میلرزد!
[اسم]
shiver
/ˈʃɪv.ər/
قابل شمارش
2
رعشه
لرزه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارتعاش
لرزه
لرز
1.He felt a cold shiver of fear run through him.
1. او احساس کرد رعشه ای از ترس وجودش را فرا گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
shitty
shit
shish kebab
shirty
shirtsleeves
shivery
shoal
shock
shock absorber
shock therapy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان