خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برداشت
2 . گلوله
3 . ضربه (ورزش)
4 . عکس
5 . آمپول
6 . وزنه (پرتاب وزنه)
7 . شانس پیروزی (اسب و ... در یک مسابقه)
[اسم]
shot
/ʃɑːt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
برداشت
شات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پلان
1.the opening shot of a character walking across a desert
1. برداشت نمای باز یک شخصیت فیلم در حال قدم زدن در بیابان
2
گلوله
تیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تیر
گلوله
گلوله
to take a shot at somebody/something
گلوله [تیر] به سمت کسی/چیزی شلیک کردن
Someone took a shot at the car.
یک نفر به (سمت) ماشین تیر شلیک کرد.
to fire shots
گلوله شلیک کردن
He fired four shots.
او چهار گلوله شلیک کرد.
a shot hits somebody/something
گلوله به کسی/چیزی خوردن
The shot hit the burglar in the chest and killed him instantly.
گلوله به سینه آن سارق خورد و در جا او را کشت.
3
ضربه (ورزش)
شوت، پرتاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شوت
1.two foul shots
1. دو ضربه خطا
4
عکس
to get/take a shot
عکس گرفتن
1. He took a shot of the sunset.
1. او از غروب آفتاب عکس گرفت.
2. I managed to get some good shots of the carnival.
2. من توانستم چند عکس خوب از آن کارناوال بگیرم.
5
آمپول
سوزن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آمپول
سوزن
مترادف و متضاد
injection
1.a shot of morphine
1. آمپول مورفین
2.Have you had your typhoid and cholera shots?
2. آیا آمپول [واکسن] تیفوس و وبا را زدهای؟
6
وزنه (پرتاب وزنه)
مترادف و متضاد
the shot
7
شانس پیروزی (اسب و ... در یک مسابقه)
احتمال برد
1.The horse is a 10–1 shot.
1. اسب 10 به یک احتمال برد دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
shorttail weasel
shorts
shortly
shorthorn
shorten
shot glass
shote
shoulder
shoulder bag
shoulder blade
کلمات نزدیک
shortsightedness
shorts
shortness of breath
shortness
shortly
shot in the arm
shot put
shot putter
shotgun
shotgun wedding
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان