خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مریضی
2 . حزن
3 . حالت تهوع
[اسم]
sickness
/ˈsɪk.nəs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مریضی
بیماری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیماری
ناخوشی
مریضی
مترادف و متضاد
disease
illness
1.Her sickness is a result of her stupidity.
1. مریضی او ناشی از حماقت او است.
2.She's been off work because of sickness.
2. او بهخاطر بیماری سر کار نرفتهاست.
2
حزن
ناخوشی، یاس، نفرت
3
حالت تهوع
مترادف و متضاد
nausea
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sick
sibling
siberian husky
siberian
sib
side
side-whiskers
side dish
side drum
side horse
کلمات نزدیک
sickly
sickening
sicken
sickbay
sick up
sid
side
side by side
side dish
side effect
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان