خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زیرپیراهنی
2 . غلط
3 . تکه (کاغذ)
4 . لیز خوردن
5 . یواشکی رفتن
6 . چیزی را یواشکی در جایی گذاشتن
[اسم]
slip
/slɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زیرپیراهنی
زیرپوش زنانه
مترادف و متضاد
underskirt
underslip
2
غلط
اشتباه، خطا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سهو
لغزش
مترادف و متضاد
error
mistake
to make a slip
اشتباه کردن
He recited the whole poem without making a single slip.
او کل شعر را بدون کوچکترین غلطی خواند.
slip in something
اشتباه در چیزی
There were a few slips in the translation.
چندین اشتباه در ترجمه وجود داشت.
3
تکه (کاغذ)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برگه
مترادف و متضاد
paper
piece of paper
scrap of paper
slip of paper
تکه کاغذ
Write your address on this slip of paper.
آدرس خود را روی این تکه کاغذ بنویسید.
[فعل]
to slip
/slɪp/
فعل ناگذر
[گذشته: slipped]
[گذشته: slipped]
[گذشته کامل: slipped]
صرف فعل
4
لیز خوردن
لغزیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سر خوردن
سریدن
لیز خوردن
لغزیدن
مترادف و متضاد
fall over
glide
skid
slide
1.She slipped on the ice.
1. او روی یخ لیز خورد.
2.The razor slipped while he was shaving and he cut himself.
2. وقتی که در حال اصلاح بود، تیغ لغزید و او خود را برید.
5
یواشکی رفتن
دزدکی رفتن
مترادف و متضاد
creep
slide
sneak
steal
to slip out of someplace
یواشکی از جایی خارج شدن
Ann slipped out of the room.
"آن" یواشکی از اتاق خارج شد.
to slip away
دزدکی در رفتن
We slipped away when no one was looking.
وقتی هیچکس حواسش نبود، دزدکی (در) رفتیم.
6
چیزی را یواشکی در جایی گذاشتن
مترادف و متضاد
put
tuck
remove
to slip something into something
چیزی را یواشکی در چیزی گذاشتن
He slipped the money into his pocket.
او یواشکی پول را داخل جیبش گذاشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
slinky
slink
slingback
sling
slimy
slip into
slip of the tongue
slip on
slip one's mind
slip road
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان