خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دلباخته
[صفت]
smitten
/ˈsmɪtn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more smitten]
[حالت عالی: most smitten]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دلباخته
عاشق، شیفته، شیدا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عاشق
humorous
1.From the moment they met, he was completely smitten by her.
1. او لحظهای که همدیگر را دیدند، او کاملا عاشق و دلباخته او شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
smithy
smith
smirk
smilingly
smiling
smock
smog
smoke
smoke alarm
smoke bomb
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان