خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بو کشیدن
2 . آب بینی را بالا کشیدن
3 . فینفین
4 . استنشاق
[فعل]
to sniff
/snɪf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sniffed]
[گذشته: sniffed]
[گذشته کامل: sniffed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بو کشیدن
بو کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بو کردن
بوییدن
1.The dog was sniffing the meat.
1. سگ داشت گوشت را بو میکشید.
2
آب بینی را بالا کشیدن
فینفین کردن
1.I wish you'd stop sniffing!
1. ای کاش آنقدر آب بینیات را بالا نمیکشیدی!
[اسم]
sniff
/snɪf/
قابل شمارش
3
فینفین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فین
1.His sobs soon turned to sniffs.
1. هقهق او زود به فینفین تبدیل شد.
4
استنشاق
عمل بو کردن یا بو کشیدن، بویش
1.She took a deep sniff of the perfume.
1. او عمیق عطر را بو کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
snide
snicker
sneeze
sneer
sneaky
sniffer dog
sniffle
snigger
snip
snipe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان