خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خاموش کردن (شمع و...)
2 . مردن
3 . کشتن
4 . انفیه
5 . نوک فتیله
[فعل]
to snuff
/snʌf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: snuffed]
[گذشته: snuffed]
[گذشته کامل: snuffed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خاموش کردن (شمع و...)
1.A breeze snuffed out the candle.
1. نسیمی شمع را خاموش کرد.
2
مردن
فوت کردن
informal
1.He thought he was about to snuff it.
1. او فکر کرد دارد میمیرد.
3
کشتن
به پایان رساندن زندگی کسی
1.His life was snuffed out by a sniper's bullet.
1. زندگی او بهوسیله گلوله یک تکتیرانداز به پایان رسید.
[اسم]
snuff
/snʌf/
قابل شمارش
4
انفیه
پودر تنباکو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انفیه
5
نوک فتیله
تصاویر
کلمات نزدیک
snub
snowy white
snowy
snowstorm
snowshoes
snuffle
snug
snuggle
snyder
so
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان