خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیچ خوردن
[فعل]
to sprain
/spreɪn/
فعل گذرا
[گذشته: sprained]
[گذشته: sprained]
[گذشته کامل: sprained]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیچ خوردن
رگ به رگ شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رگ به رگ شدن
1.I stumbled and sprained my ankle.
1. من سکندری خوردم و مچ پایم پیچ خورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
spout
spouse
spousal
spotty
spotted dick
sprat
sprawl
sprawled
sprawling
spray
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان