خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسپری
2 . پاشش (آب دریا و اقیانوس)
3 . افشاندن
[اسم]
spray
/spreɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اسپری
افشانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسپری
افشان
افشانه
hair spray
اسپری مو
2
پاشش (آب دریا و اقیانوس)
spray from the ocean
پاشش آب اقیانوس
توضیح درباره واژه spray
واژه spray به قطرات ریز آبی گفته میشود که از برخورد امواج آب اقیانوس و دریا به صخرهها بلند میشود.
[فعل]
to spray
/spreɪ/
فعل گذرا
[گذشته: sprayed]
[گذشته: sprayed]
[گذشته کامل: sprayed]
صرف فعل
3
افشاندن
اسپری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افشاندن
1.She sprayed a little perfume on her wrists.
1. او کمی عطر به مچ دست خود افشاند.
2.The fields are sprayed with pesticides.
2. مزرعه با آفتکش اسپری شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
sprawling
sprawled
sprawl
sprat
sprain
spray paint
sprayer
spread
spread a rumor
spread out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان