خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فوران (مایعات)
2 . افزایش ناگهانی (سرعت، فعالیت و...)
3 . فوران کردن
[اسم]
spurt
/spɜːrt/
قابل شمارش
1
فوران (مایعات)
جهش
a great spurt of blood
فوران شدید خون
2
افزایش ناگهانی (سرعت، فعالیت و...)
[فعل]
to spurt
/spɜːrt/
فعل گذرا
[گذشته: spurted]
[گذشته: spurted]
[گذشته کامل: spurted]
صرف فعل
3
فوران کردن
(با شدت) پاشیدن، ریختن
1.Blood was spurting from her nose.
1. خون داشت با شدت از بینیاش بیرون میریخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
spurn
spurious
spur-of-the-moment decision
spur
spunk
sputnik
sputter
spy
spy on
spyhole
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان