Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . پاشیدن (مایعات)
[فعل]
to squirt
/skwɜːrt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: squirted]
[گذشته: squirted]
[گذشته کامل: squirted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پاشیدن (مایعات)
مترادف و متضاد
spurt
1.He squirted me water.
1. او به من آب پاشید.
2.I bit into the orange and the juice squirted out.
2. من پرتقال را گاز زدم و آب پرتقال به بیرون پاشید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
squirreltail grass
squirreltail barley
squirrelly
squirrelfish
squirrel-sized
squirt gun
squirter
squirting
squish
squishy
کلمات نزدیک
squirrelly
squirrel
squirm
squint
squiggle
squish
squishy
sr
sri lanka
ssh
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان