خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهتزده
2 . متناوب
[صفت]
staggered
/ˈstægərd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more staggered]
[حالت عالی: most staggered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بهتزده
حیرتزده
مترادف و متضاد
overwhelmed
shocked
1.I was staggered by the heat of the Argentinian high summer.
1. من از گرمای وسط تابستان آرژانتین حیرتزده شدم.
2
متناوب
بدون نظم خاص
1.The U.S. Senate holds staggered elections, with only one third of the seats being filled every two years.
1. سنای آمریکا انتخابات متناوب برگزار میکند، یعنی هر دو سال تنها یک سوم صندلیها پر میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
stagger
stagflation
stagehand
stagecraft
stagecoach
staggering
stagnant
stagnate
stagnation
staid
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان