خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نیشدار
2 . سوزشدار
3 . شدید
[صفت]
stinging
/stˈɪŋɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more stinging]
[حالت عالی: most stinging]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نیشدار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نیشدار
a swarm of stinging insects
ازدحامی از حشرات نیشدار
2
سوزشدار
دارای سوزش
a stinging pain
یک درد سوزشدار [درد همراه با سوزش]
3
شدید
خشن
1.Dr Forwell made a stinging attack on government policy.
1. دکتر "فورول" انتقاد شدیدی از سیاستهای دولت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
stinginess
sting for
sting
stimulus
stimulation
stinging nettle
stingray
stingy
stink
stink eye
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان