1 . صاف ایستادن 2 . مرتب کردن
[فعل]

to straighten up

/streɪtən ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: straightened up] [گذشته: straightened up] [گذشته کامل: straightened up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صاف ایستادن بلند شدن

  • 1.He slowly straightened up, using the table for support.
    1. او به‌آهستگی بلند شد و از میز به‌عنوان تکیه‌گاه استفاده کرد.

2 مرتب کردن

  • 1.Straighten up your room before leaving.
    1. اتاقتان را قبل از رفتن مرتب کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان