خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غریبه
[اسم]
stranger
/ˈstreɪn.dʒər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
غریبه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجنبی
غربتی
غریب
غریبه
آدم غریبه
مترادف و متضاد
unknown person
1.I can't just walk up to complete strangers and start talking to them.
1. نمیتوانم به طرف غریبهها بروم و با آنها شروع به صحبت کنم.
2.Mom always warned us to never talk to strangers.
2. مامان همیشه به ما هشدار میداد (که) با غریبهها صحبت نکنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
strangely
strange-looking
strange
stranded
strand
strangle
stranglehold
strangler
strangulation
strap
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان