خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معاش
2 . وجود
3 . اسباب امرار معاش،
[اسم]
subsistence
/səbˈsɪstəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
معاش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
امرار معاش
معیشت
معاش
گذران
1.Many families are living below the level of subsistence.
1. بسیاری از خانوادهها زیر سطح معاش زندگی میکنند.
2
وجود
هستی، بقا
3
اسباب امرار معاش،
حداقل میزان (خوراک یا لباس و ...) ضروری برای ادامه حیات
تصاویر
کلمات نزدیک
subsist
subsidy
subsidized
subsidize
subsidiary
subsoil
subspecialty
substance
substance dependence
substandard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان