Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مکیدن
[فعل]
to suck
/sʌk/
فعل گذرا
[گذشته: sucked]
[گذشته: sucked]
[گذشته کامل: sucked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مکیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مکیدن
مک زدن
1.She was sucking a lollipop.
1. او داشت یک آبنبات میمکید.
2.The baby sucked milk from its bottle.
2. نوزاد از شیشه شیر، شیر مکید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
suchlike
such-and-such
such that
such as
such a pain
suck in
suck out
suck up to
sucker
sucker punch
کلمات نزدیک
suchlike
such as
such and such
such
succumb
suck up
sucker
suckle
suckling
sucrose
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان