خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شام
[اسم]
supper
/ˈsʌp.ər/
قابل شمارش
1
شام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شام
عشا
مترادف و متضاد
dinner
1.What are we having for supper?
1. برای شام چی داریم؟
تصاویر
کلمات نزدیک
supine
supervisory
supervisor
supervision
supervise
supplant
supple
supplement
supplemental
supplementary
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان