Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . با مگسکش یا کف دست زدن و کشتن
2 . با ضربه تند زدن
3 . ضربه تند
[فعل]
to swat
/swɑːt/
فعل گذرا
[گذشته: swatted]
[گذشته: swatted]
[گذشته کامل: swatted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با مگسکش یا کف دست زدن و کشتن
1.I swatted a mosquito that had landed on my wrist.
1. من پشهای که روی مچ دستم نشستهبود را با مگسکش کشتم.
2
با ضربه تند زدن
1.She swatted him over the head with a rolled-up magazine.
1. او با یک مجله لولهشده (با حرکتی سریع) به سر او زد.
[اسم]
swat
/swɑːt/
قابل شمارش
3
ضربه تند
ضربت
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
swastika
swashbuckling
swashbuckler film
swashbuckler
swash
swat squad
swat team
swatch
swath
swathe
کلمات نزدیک
swastika
swarthy
swarm
swap
swansong
swat team
swathe
sway
swaziland
swear
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان