خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شیرینیجات
[اسم]
sweets
/swiːts/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شیرینیجات
شیرینی و شکلات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آبنبات
تنقلات
شیرینیجات
مترادف و متضاد
candy
confectionery
1.Rosie tries to avoid sweets.
1. "رزی" سعی میکند از شیرینیجات پرهیز کند.
2.We don't let the kids eat sweets between meals.
2. ما به بچهها اجازه نمیدهیم بین وعدهها شیرینیجات بخورند.
تصاویر
کلمات نزدیک
sweetness
sweetly
sweetie-pie
sweetie
sweetheart deal
swell
swell up
swellhead
swelling
swelter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان