1 . گرفتن 2 . مصرف کردن (دارو یا مواد مخدر) 3 . رفتن (با وسایل نقلیه) 4 . قبول کردن 5 . پوشیدن 6 . (امتحان) دادن 7 . تحمل کردن 8 . نیاز داشتن 9 . خریدن 10 . (از مسیر به‌خصوصی) رفتن 11 . برداشتن 12 . فهمیدن 13 . دزدیدن 14 . طول کشیدن 15 . بردن 16 . برداشت
[فعل]

to take

/teɪk/
فعل گذرا
[گذشته: took] [گذشته: took] [گذشته کامل: taken]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گرفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اخذ کردن گرفتن
مترادف و متضاد get obtain receive
to take something from someone
چیزی را از کسی گرفتن
  • I took the camera from him.
    من دوربین را از او گرفتم.
to take somebody/something
چیزی/کسی را گرفتن
  • 1. Can you take the baby for a moment?
    1. می‌توانی یک لحظه بچه را بگیری؟
  • 2. I passed him the rope and he took it.
    2. من طناب را به او دادم و او گرفت.
to take something from something/somebody
چیزی را از چیزی/کسی گرفتن
  • 1. The rebels succeeded in taking the town.
    1. شورشیان در گرفتن [تصرف] شهر موفق شدند.
  • 2. The scientists are taking water samples from the river.
    2. دانشمندان دارند از رودخانه نمونه آب می‌گیرند.
to take something out of something
چیزی را از چیزی گرفتن
  • Part of her article is taken straight out of my book.
    بخشی از مقاله او مستقیماً از کتاب من گرفته شده‌است.
to take a decision
تصمیم گرفتن
  • You have to take a decision now.
    الان باید تصمیم بگیری.
to take a class/a course
کلاس/دوره آموزشی برداشتن
  • Did you take a biology class?
    آیا کلاس زیست‌شناسی برداشتی؟
to take an order/a message
سفارش/پیام گرفتن
  • Can I take a message?
    می‌توانم پیغامتان را بگیرم [یادداشت کنم]؟
to take a day off
یک روز مرخصی گرفتن
  • I really need to take a day off.
    واقعا نیاز دارم یک روز مرخصی بگیرم.
to take a photo/video
عکس/فیلم گرفتن
  • She took some great photos of the children.
    او چندین عکس خوب از بچه‌ها گرفت.
to take something/somebody seriously
چیزی/کسی را جدی گرفتن
  • She doesn't take me seriously.
    او مرا جدی نمی‌گیرد.
کاربرد فعل take به معنای گرفتن
فعل take در مفهوم "گرفتن" به به‌دست آوردن و یا گرفتن هر چیزی می‌تواند اشاره داشته باشد.

2 مصرف کردن (دارو یا مواد مخدر) خوردن

مترادف و متضاد consume drink eat
to take food
چیزی خوردن
  • Do you take sugar in your coffee?
    با قهوه‌ات شکر می‌خوری؟
to take a drug/medication/pill ...
مواد مخدر/دارو/قرص و... مصرف کردن [خوردن]
  • 1. Do you think she takes drugs?
    1. آیا فکر می‌کنی او مواد مخدر مصرف می‌کند؟
  • 2. He has never taken a pill in his life.
    2. او در (تمام) زندگی‌اش، حتی یک قرص هم نخورده است.
  • 3. Take this medicine three times a day.
    3. این دارو را سه‌بار در روز بخور.
کاربرد فعل take به معنای خوردن و مصرف کردن
معادل فارسی فعل take در این مفهوم "خوردن" و "مصرف کردن" است. فعل take در اینجا اشاره به خوردن و یا مصرف کردن دارو دارد. ولی به‌طور کلی برای خوردن غذا یا نوشیدنی نیز می‌توان از این فعل استفاده کرد.

3 رفتن (با وسایل نقلیه) گرفتن (تاکسی)، سوار شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سوار شدن
مترادف و متضاد get transport
to take a taxi/bus/train ... (to somewhere)
با تاکسی/اتوبوس/قطار و... (به جایی) رفتن
  • 1. Are you taking the train to Chicago?
    1. آیا با قطار به "شیکاگو" می‌روی؟
  • 2. Then, we can take a cab.
    2. پس، می‌توانیم یک تاکسی بگیریم.
  • 3. Would you rather take the bus or subway?
    3. ترجیح می‌دهی با اتوبوس بروی یا مترو؟
کاربرد فعل take به معنای رفتن (با وسایل نقلیه عمومی) یا استفاده کردن (از وسایل نقلیه عمومی)
فعل take در اینجا به مفهوم "رفتن (با وسایل نقلیه عمومی)" یا "استفاده کردن (از وسایل نقلیه عمومی)" است. فعل take در این مفهوم به استفاده از هرگونه وسیله نقلیه، راه و یا جاده‌ای برای رفتن به جایی اشاره دارد. مثال:
".Then, we can take a cab" (بعد، می‌توانیم یک تاکسی بگیریم.)
"?Are you taking the train to Chicago" (آیا با قطار به "شیکاگو" می‌روی؟)
"to take the coast road" (از جاده ساحلی رفتن)

4 قبول کردن پذیرفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پذیرفتن
مترادف و متضاد accept get receive refuse reject turn down
to take something
چیزی را قبول کردن
  • 1. Are you going to take the job?
    1. آیا قصد داری آن کار را قبول کنی؟
  • 2. Do they take credit cards here?
    2. اینجا کارت اعتباری می‌پذیرید؟
  • 3. We don't take cash.
    3. ما پول نقد قبول نمی‌کنیم.
کاربرد فعل take به معنای قبول کردن و پذیرفتن
از معانی فعل take می‌توان به "قبول کردن" و "پذیرفتن" اشاره کرد. در اینجا فعل take بیانگر پذیرش چیزی یا کاری توسط یک فرد و سازمان و... یا مجاب کردن کسی به پذیرش چیزی است.

5 پوشیدن

مترادف و متضاد wear
to take clothes
لباس (با سایز مشخصی) پوشیدن
  • 1. I take a size 12 in pants.
    1. من شلوار سایز 12 می‌پوشم.
  • 2. What size shoe do you take?
    2. کفش چه سایزی می‌پوشی؟
  • 3. When I was younger, I took smaller shirts.
    3. وقتی جوان‌تر [کوچک‌تر] بودم، پیراهن‌های (سایز) کوچک‌تری می‌پوشیدم.
کاربرد فعل take به معنای پوشیدن
فعل take به معنای "پوشیدن" نیز است. take یا پوشیدن، هم به لباس و هم به کفش اشاره دارد. البته به نوعی بیانگر الزام نیز است. به مثال زیر توجه کنید:
".I take a size 12 in pants" (من شلوار سایز 12 می‌پوشم.)
نکته: مثال بالا در واقع به نوعی بیانگر آن است که فقط سایز 12 اندازه من است و من باید سایز 12 بپوشم نه سایزی دیگر.

6 (امتحان) دادن

مترادف و متضاد carry out execute perform give a test
to take an exam/a test ...
آزمون/تست و... دادن
  • 1. Should I take the exam right now or later?
    1. باید همین الان امتحان بدهم یا بعداً؟
  • 2. This is the last exam for you to take.
    2. این آخرین امتحانی است که می‌دهی.
  • 3. When did you take your driving test?
    3. کی آزمون [امتحان] رانندگی دادی؟
کاربرد فعل take به معنای امتحان دادن
یکی از معانی فعل take در فارسی "امتحان دادن" است. منظور از امتحان در اینجا می‌تواند هر نوع امتحانی باشد (امتحان رانندگی و امتحان پایان ترم و...) مثال:
".When did you take your driving test" (کی امتحان رانندگی دادی؟)

7 تحمل کردن

مترادف و متضاد bear endure stand
to take somebody/something
کسی/چیزی را تحمل کردن
  • 1. How can you take this woman? She is terrible.
    1. چطور می‌توانی این زن را تحمل کنی؟ (اخلاق) او افتضاح است.
  • 2. I don't have to take your abuses.
    2. مجبور نیستم سوءاستفاده‌های تو را تحمل کنم.
I can't take it (anymore)
(بیش از این) نمی‌توانم تحمل کنم
  • We argue all the time and I can't take it any more.
    ما تمام وقت بحث می‌کنیم و من نمی‌توانم بیش از این تحمل کنم.
کاربرد فعل take به معنای تحمل کردن
فعل take در مفهوم " تحمل کردن" اشاره دارد به توانایی یک فرد در تحمل یک فرد یا یک چیز دیگر در شرایط متفاوت. البته گاهی به میزان تحمل یا صبر یک فرد نیز اشاره می‌کند. مثال:
".We argue all the time and I can't take it any more" (ما تمام وقت بحث می‌کنیم و من نمی‌توانم بیش از این تحمل کنم.)

8 نیاز داشتن خواستن

مترادف و متضاد ask demand need require
to take something
به چیزی نیاز داشتن
  • 1. It doesn't take much to make her angry.
    1. عصبانی کردن او، چیز زیادی نیاز ندارد [او به راحتی عصبانی می‌شود].
  • 2. The verb ‘rely’ takes the preposition ‘on’.
    2. فعل "وابسته بودن" به حرف اضافه "به" نیاز دارد.
  • 3. This sense of the verb 'give' takes two objects.
    3. این معنی فعل "دادن" دو مفعول می‌خواهد [به دو مفعول نیاز دارد].
کاربرد فعل take به معنای خواستن و آمدن
یکی از معانی فعل take "خواستن" است. فعل take یا خواستن، در اینجا اشاره دارد به التزام یا نیاز به چیزی برای انجام شدن یک عمل، فرایند و یا کامل شدن یک ساختار. مثال:
".This sense of the verb 'give' takes two objects" (این معنی فعل "دادن" دو مفعول می‌خواهد.)

9 خریدن

مترادف و متضاد buy get purchase
to take something
چیزی را خریدن
  • 1. I take my clothes from that store.
    1. من از آن مغازه لباس می‌خرم.
  • 2. I think I'll take it.
    2. به نظرم آن را بخرم [فکر کنم همین را بخرم].
  • 3. I'm not going to buy the shirt but I take the shoes.
    3. این پیراهن را نمی‌خرم اما کفش‌ها را می‌خرم.
کاربرد فعل take
فعل take در این مفهوم معادل فعل buy یا خریدن است. این فعل در این مفهوم در فارسی، می‌تواند معادل گرفتن و بردن نیز باشد، البته گرفتن یا بردن چیزی پس از خریدن آن. مثال:
."I think I'll take it" [به نظرم آن را بخرم] یا [فکر کنم همین را ببرم یا بگیرم].

10 (از مسیر به‌خصوصی) رفتن

مترادف و متضاد travel by travel on
to take a path/route ...
از مسیری/راهی و... رفتن
  • 1. Take the A43 towards Bicester.
    1. از مسیر [جاده] A43 به سمت "بایسستر" برو.
  • 2. Take the next exit.
    2. از خروجی بعدی برو.
  • 3. Take the second turning on the left.
    3. از دومین دوراهی سمت چپ برو.
کاربرد فعل take
فعل take در مفهوم "از مسیر (به‌خصوصی) رفتن"، اشاره دارد به جاده یا مسیر مشخصی که شما برای رفتن به جایی از آن استفاده و عبور می‌کنید.

11 برداشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: برداشتن
to take something (with you)
چیزی را برداشتن
  • 1. Don't forget to take your keys.
    1. فراموش نکن کلیدهایت را برداری.
  • 2. You better take an umbrella.
    2. بهتر است یک چتر برداری.

12 فهمیدن درک کردن، پی بردن

مترادف و متضاد understand
to take a point/remark/comment ...
نکته/اظهارنظر/دیدگاه و... را متوجه شدن
  • I take your point.
    مقصودت [منظورت] را فهمیدم.
to take something as something
چیزی را به نحو خاصی برداشت کردن
  • She took what he said as a compliment.
    او آنچه او گفت را به‌عنوان تعریف برداشت کرد.

13 دزدیدن

مترادف و متضاد steal
to take something
چیزی را دزدیدن
  • 1. I swear I didn't take the money.
    1. قسم می‌خورم که من آن پول را ندزدیدم.
  • 2. Someone must have sneaked in here and taken it.
    2. یکی باید دزدکی [یواشکی] وارد اینجا شده باشد و آن را دزدیده باشد.

14 طول کشیدن

مترادف و متضاد last
to take hours/minutes/days ...
ساعت/دقیقه/روز طول کشیدن
  • 1. The experiment will take three years.
    1. این آزمایش سه‌سال طول خواهد کشید.
  • 2. The trip took four hours.
    2. آن سفر چهار ساعت طول کشید.

15 بردن رساندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بردن رساندن
مترادف و متضاد accompany escort
to take something to somebody/something
چیزی را به جایی/نزد کسی بردن
  • I took the kids to the park.
    من بچه‌ها را به پارک بردم.
to take somebody something
چیزی برای کسی بردن
  • Shall I take my host family a gift?
    آیا باید برای خانواده میزبانم کادو ببرم؟
to take somebody
کسی را رساندن
  • It's too far to walk—I'll take you by car.
    راه برای پیاده‌رفتن خیلی طولانی است؛ با ماشین می‌رسانمت.
to take somebody doing something
کسی را برای انجام کاری (به جایی) بردن
  • I'm taking the kids swimming later.
    من بعداً بچه‌ها را برای شنا (به استخر) خواهم برد.
to take somebody to do something
کسی را برای انجام کاری بردن
  • The boys were taken to see their grandparents most weekends.
    پسرها را اکثر آخرهفته‌ها برای دیدن پدر بزرگ و مادربزرگشان می‌بردند.
to take something with
چیزی را همراه بردن
  • I take my cellphone with me everywhere I go.
    من تلفن همراهم را هر جا بروم با خود می‌برم.
کاربرد فعل take به معنای بردن
- فعل take به معنای "بردن" به حمل کردن، بردن و یا انتقال چیزی یا کسی از جایی به جای دیگر اشاره دارد. مثال:
".I take my cellphone with me everywhere I go" (من تلفن همراهم را هر جا بروم با خود می‌برم.)
".A boy took us to our room" (یک پسر ما را به اتاقمان برد.)
[اسم]

take

/teɪk/
قابل شمارش

16 برداشت

معادل ها در دیکشنری فارسی: برداشت
مترادف و متضاد scene sequence
  • 1.He got exhausted, after only three takes.
    1. او خیلی خسته شد، پس از تنها سه برداشت.
  • 2.The first take was awful.
    2. برداشت اول افتضاح بود.
  • 3.We managed to get it right in just two takes.
    3. ما توانستیم در تنها دو برداشت بازی را در بیاوریم.
کاربرد اسم take به معنای برداشت
اسم take در اینجا به معنای "برداشت" است. take یا برداشت به تعداد دفعات فیلمبرداری از یک صحنه از فیلم گفته می‌شود. مثال:
".We managed to get it right in just two takes" (ما توانستیم در تنها دو برداشت بازی را در بیاوریم.)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان