خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تنش
2 . استرس
[اسم]
tension
/ˈtenʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تنش
درگیری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تنش
1.As the movie progresses the tension builds.
1. همانطور که فیلم جلو میرود تنش بهوجود میآیند.
dramatic tension
تنش دراماتیک
racial tension
درگیری نژادی
2
استرس
فشار عصبی
1.Tension can give you headaches.
1. استرس میتواند باعث سردرد شما شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
tensile
tense
tenor
tennis shoes
tennis shoe
tent
tentacle
tentative
tentatively
tenth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان