خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چادر
[اسم]
tent
/tent/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چادر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چادر
خیمه
1.It only took twenty minutes to put the tent up.
1. فقط بیست دقیقه طول کشید که چادر را برپا کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
tense up
tense
tennis stroke
tennis shot
tennis shoe
tentacle
tenth
tepid
tequila
tercet
کلمات نزدیک
tension
tensile
tense
tenor
tennis shoes
tentacle
tentative
tentatively
tenth
tenuous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان