خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نبض داشتن (از درد)
2 . لرزیدن
3 . تپش
[فعل]
to throb
/θrɑːb/
فعل ناگذر
[گذشته: throbbed]
[گذشته: throbbed]
[گذشته کامل: throbbed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نبض داشتن (از درد)
1.His finger was throbbing with pain.
1. انگشت او از درد نبض داشت.
2
لرزیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تپیدن
1.The engines throbbed.
1. موتورها لرزیدند.
[اسم]
throb
/θrɑːb/
قابل شمارش
3
تپش
ضربان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تپش
تصاویر
کلمات نزدیک
throat
thriving
thrive on
thrive
thrilling
throbbing
throes
thrombosis
throne
throng
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان