[اسم]

throng

/θrɑːŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جمعیت جماعت

معادل ها در دیکشنری فارسی: ازدحام فوج
  • 1.He was met by a throng of journalists and photographers.
    1. او با جماعتی از روزنامه نگارها و عکاس ها مواجه شد.
  • 2.We pushed our way through the throng.
    2. ما از بین جمعیت راهمان را باز کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان