Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . از میان
2 . سراسر
3 . تا
4 . از طریق
5 . از میان
6 . بدون توقف
7 . کاملا
8 . وصل (تلفن)
9 . تمام
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[حرف اضافه]
through
/θruː/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
از میان
از وسط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لابهلا
مترادف و متضاد
into and out of
via
through something/someplace
از وسط [میان] چیزی/جایی
1. The doctor pushed his way through the crowd.
1. دکتر راهش را از میان جمعیت باز کرد.
2. The sun was shining through the window.
2. (نور) خورشید از میان پنجره میتابید.
3. They walked slowly through the woods.
3. آنها بهآرامی از وسط جنگل گذشتند.
2
سراسر
تمام، طی
مترادف و متضاد
throughout
through something
تمام مدت/طی چیزی
1. He was so tired, he slept through the movie.
1. او خیلی خسته بود، او تمام (زمان) فیلم را خوابید.
2. The children are too young to sit through a concert.
2. بچهها خیلی کوچک هستند که (بتوانند) تمام مدت کنسرت را بنشینند.
3
تا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لغایت
مترادف و متضاد
up and including
1.They will be in London from March 24 through May 7.
1. آنها از 24 مارس تا 7 می در لندن خواهند بود.
2.We'll be in New York Tuesday through Friday.
2. ما از سهشنبه تا جمعه در نیویورک خواهیم بود.
4
از طریق
بهوسیله، بهواسطه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
با
مترادف و متضاد
by means of
by way of
via
through something/somebody
از طریق [بهواسطه] چیزی/کسی
1. It was through him that I got the job.
1. بهواسطه او بود که آن کار را گرفتم.
2. You can only achieve success through hard work.
2. شما تنها میتوانید از طریق تلاش زیاد به موفقیت دست پیدا کنید.
[قید]
through
/θruː/
غیرقابل مقایسه
5
از میان
از وسط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توسط
1.The tire's flat—the nail has gone right through.
1. لاستیک پنچر است؛ میخ درست از وسطش رد شدهاست.
6
بدون توقف
یکسره
1."Did you stop in Oxford on the way?" "No, we drove straight through."
1. «آیا سر راه در آکسفورد توقف کردید؟» «نه، بدون توقف رفتیم.»
2.This train goes straight through to York.
2. این قطار یکسره به "یورک" میرود.
7
کاملا
مترادف و متضاد
completely
1.We got wet through.
1. ما کاملا خیس شدیم.
8
وصل (تلفن)
to get through
وصل شدن
I tried to call you but I couldn't get through.
سعی کردم با شما تماس بگیرم، اما نتوانستم وصل شوم.
to put through
وصل کردن
Ask to be put through to me personally.
درخواست کنید که شخصا به (خط) من وصل شوید.
9
تمام
سرتاسر، از ابتدا تا انتها، تا آخر
all the way through
تا آخر
Don't tell me how it ends—I haven't read it all the way through yet.
به من نگو آن چگونه تمام میشود؛ هنوز آن را تا آخر نخواندهام.
تصاویر
کلمات نزدیک
throttle
throng
throne
thrombosis
throes
throughout
throughput
throughway
throw
throw a housewarming party
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان