1.They had a competition to see who could throw the furthest.
1.
آنها مسابقهای گذاشتند تا ببینند که چه کسی میتواند دورتر پرتاب کند.
to throw something (at somebody/something)
چیزی را (به کسی/چیزی) پرت/پرتاب کردن
1.
She threw the ball up and caught it again.
1.
او توپ را به بالا پرتاب کرد و آن را دوباره گرفت.
2.
Stop throwing stones at the window!
2.
دست از سنگ پرت کردن به پنجره بردارید!
to throw something to somebody
چیزی را بهسمت کسی پرتاب/پرت کردن
1.
He threw his shirt to someone in the crowd.
1.
او پیراهنش را بهسمت کسی در جمعیت پرت کرد.
2.
I threw the ball to the dog.
2.
توپ را بهسمت سگ پرتاب کردم.
to throw somebody something
چیزی برای کسی پرت/پرتاب کردن
1.
Could you throw me an apple?
1.
میتوانی یک سیب برایم پرت کنی؟
2.
Throw me that towel.
2.
آن حوله را برایم پرت کن.
to throw something/oneself + adv./prep.
چیزی/خود را (در/روی و... جایی) انداختن/پرت کردن
1.
Don’t just throw your clothes on the floor – pick them up!
1.
لباسهایت را همین طوری روی زمین نینداز؛ آنها را بردار!
2.
He threw a handful of money onto the table.
2.
او یک مشت پول روی میز انداخت.
3.
Jenny threw herself onto the bed.
3.
"جنی" خود را روی تخت انداخت.
to throw someone to the ground
کسی را به زمین پرت کردن/انداختن
The guards threw Biko to the ground and started kicking him.
نگهبانان "بیکو" را به زمین پرت کردند و شروع به لگدزدن به او کردند.
to throw something into the air
چیزی را به هوا پرتاب کردن
The bomb exploded, throwing bricks and debris into the air.
بمب منفجر شد و آجر و بقایا را به هوا پرتاب کرد.
توضیح درباره فعل throw
فعل throw در مفهوم پرت/پرتاب کردن وقتی که با حرف اضافه to میآید، به معنای چیزی را برای کسی/چیزی پرتاب کردن بهمنظور گرفتن آن چیز توسط فرد (یا حیوان) است و وقتی که با حرف اضافه at میآید، به معنای چیزی را به/بهسمت کسی/چیزی پرتاب کردن بهمنظور زدن به آن است.