خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پول وسط گذاشتن
[جمله]
throw money at something
/θroʊ ˈmʌni æt ˈsʌmθɪŋ/
1
پول وسط گذاشتن
پول به پای چیزی ریختن
1.The president of our company is willing to throw a lot of money at the problem in the hope of solving it.
1. رئیس شرکت ما می خواهد پول وسط بگذارد به امید اینکه مشکل را حل کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
throw in the towel
throw in
throw cold water on something
throw away
throw a monkey wrench into works
throw off
throw on
throw one's guts up
throw oneself at someone's feet
throw oneself into something
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان