خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خود را شدیدا درگیر چیزی کردن
[عبارت]
throw oneself into something
/θroʊ ˌwʌnˈsɛlf ˈɪntu ˈsʌmθɪŋ/
1
خود را شدیدا درگیر چیزی کردن
خود را غرق در چیزی کردن
1.She's really thrown herself into her new job.
1. او واقعا خود را درگیر کارش کرده است [خود را با کارکردن خفه کرده است].
تصاویر
کلمات نزدیک
throw oneself at someone's feet
throw one's guts up
throw on
throw off
throw money at something
throw out
throw someone in the slammer
throw someone to the wolves
throw up
throw up one's hands
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان