خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیرون انداختن
[فعل]
to throw out
/θroʊ aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: threw out]
[گذشته: threw out]
[گذشته کامل: thrown out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیرون انداختن
بیرون کردن، اخراج کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دور ریختن
to throw somebody out (of somewhere)
کسی را (از جایی) بیرون انداختن
1. He was thrown out of school for taking drugs.
1. او بهخاطر استعمال مواد مخدر از مدرسه بیرون انداخته شد.
2. They had a big row and she threw him out.
2. آنها دعوای مفصلی کردند و او (از خانه) بیرونش انداخت.
to throw somebody out of something
کسی را از چیزی بیرون/اخراج کردن
Hundreds were thrown out of work.
صدها نفر از کار اخراج شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
throw oneself into something
throw oneself at someone's feet
throw one's guts up
throw on
throw off
throw someone in the slammer
throw someone to the wolves
throw up
throw up one's hands
throw-in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان