خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کوچک
[صفت]
tiny
/ˈtɑɪ.ni/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: tinier]
[حالت عالی: tiniest]
1
کوچک
بسیار اندک، بسیار ریز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یکوجبی
ریز
ریزه
نیموجبی
نقلی
فسقلی
کوچولو
مترادف و متضاد
minute
trivial
huge
significant
1.I was a tiny bit late.
1. اندکی دیر کردم.
2.The baby's tiny hands were so cute!
2. دستهای کوچک بچه خیلی ناز بودند!
تصاویر
کلمات نزدیک
tint
tinsmith
tinsel
tinny
tinned
tip
tip of the iceberg
tip of the tongue
tip off
tip over
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان