خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یدک کشیدن
[فعل]
to tow
/toʊ/
فعل گذرا
[گذشته: towed]
[گذشته: towed]
[گذشته کامل: towed]
صرف فعل
1
یدک کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بکسل کردن
یدک کشیدن
1.The damaged boat was towed to safety.
1. قایق آسیبدیده بهسمت مکان امنی یدک کشیده شد.
2.You shouldn't drive fast when your car is towing a caravan.
2. وقتی ماشینت دارد یک اتومبیل اتاقدار را یدک میکشد، نباید سریع رانندگی کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
tout
tousled
tousle
tourniquet
tournament
tow truck
toward
towel
towel rail
toweling
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان