خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گمشده
2 . نامعلوم
[صفت]
unaccounted for
/ˌʌnəˈkaʊntɪd fɔːr/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unaccounted for]
[حالت عالی: most unaccounted for]
1
گمشده
1.At least 300 civilians are unaccounted for after the bombing raids.
1. حداقل 300 شهروند غیرنظامی بعد از حملات بمباران گمشدهاند.
2
نامعلوم
حسابنشده، توضیح دادهنشده
1.In the story he gave the police, half an hour was left unaccounted for.
1. در گزارشی که به پلیس داد، (برای) نیم ساعت توضیحی داده نشده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
unaccountable
unaccompanied baggage
unaccompanied
unacceptable
unabridged
unaccustomed
unadorned
unaffected
unaffordable
unafraid
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان