خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیهوشی
[اسم]
unconsciousness
/ʌnˈkɑːnʃəsnəs/
غیرقابل شمارش
1
بیهوشی
اغما
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیهوشی
1.He had lapsed into unconsciousness.
1. او در اغما فرو رفته بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
unconsciously
unconscious
unconscionable
unconquerable
unconnected
unconsolable
unconstitutional
uncontested
uncontrollable
uncontrollably
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان