خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نقاب از چهره برداشتن
2 . (هویت حقیقی چیزی را) آشکار کردن
[فعل]
to unmask
/ˌʌnˈmæsk/
فعل ناگذر
[گذشته: unmasked]
[گذشته: unmasked]
[گذشته کامل: unmasked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نقاب از چهره برداشتن
1.Elliott unmasked and confronted the spy.
1. "الیوت" نقاب از چهره برداشت و با جاسوس مواجه شد.
2
(هویت حقیقی چیزی را) آشکار کردن
(ماهیت چیزی را) برملا کردن
مترادف و متضاد
expose
reveal
to unmask a spy
هویت حقیقی یک جاسوس را آشکار کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
unmarried
unmarked
unmanned
unmanageable
unlucky
unmentionable
unmistakable
unmitigated
unmoved
unnamed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان