خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دستمزد
2 . جنگ به پا کردن
[اسم]
wage
/weɪdʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دستمزد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجر
اجرت
دسترنج
دستمزد
مواجب
مزد
کارانه
مترادف و متضاد
pay
payment
1.a laborer's hourly wage
1. دستمزد ساعتی یک کارگر
2.The factory pays low wages.
2. کارخانه دستمزدهای پایینی میپردازد.
3.the minimum wage
3. حداقل دستمزد
[فعل]
to wage
/weɪdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: waged]
[گذشته: waged]
[گذشته کامل: waged]
صرف فعل
2
جنگ به پا کردن
جنگیدن
1.He made the decision to wage war.
1. او تصمیم گرفت که جنگ به پا کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
wag one's chin
wag
waft
waffle
wafer-thin
wage-earner
wager
wagering
waggish
waggle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان