خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شاهد
2 . شاهد (چیزی) بودن
[اسم]
witness
/ˈwɪtnəs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شاهد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شاهد
گواه
مترادف و متضاد
observer
1.Police have appealed for witnesses to the accident.
1. پلیس از شاهدین حادثه درخواست همکاری کردهاست.
a witness to the killing
شاهد قتل
[فعل]
to witness
/ˈwɪtnəs/
فعل گذرا
[گذشته: witnessed]
[گذشته: witnessed]
[گذشته کامل: witnessed]
صرف فعل
2
شاهد (چیزی) بودن
گواه (بر چیزی) بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شاهد بودن
1.Did anyone witness the attack?
1. آیا کسی شاهد آن حمله بود؟
تصاویر
کلمات نزدیک
witless
withstand
without fear or favor
without fail
without doubt
witness box
wits
witticism
witty
wizard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان