خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سکه
2 . ساختن (واژه یا عبارت زبانی)
3 . سکه زدن
[اسم]
coin
/kɔɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سکه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سکه
مسکوک
مترادف و متضاد
bit
piece
1.gold coins
1. سکههای طلا
[فعل]
to coin
/kɔɪn/
فعل گذرا
[گذشته: coined]
[گذشته: coined]
[گذشته کامل: coined]
صرف فعل
2
ساختن (واژه یا عبارت زبانی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واژه سازی
1.He was the first to coin the motto ‘Make Love, Not War’.
1. او اولین کسی بود که شعار «عشق بورز، نه جنگ» را ساخت.
3
سکه زدن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
coiling
coil
coiffure
coherently
coherent
coin money
coin purse
coincidentally
cointreau
coke
کلمات نزدیک
coil spring
coil
coiffure
coif
cohosh
coin-operated
coinage
coincide
coincidence
coincident
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان