خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اغماء (پزشکی)
[اسم]
coma
/ˈkoʊmə/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اغماء (پزشکی)
بیهشی (طولانی)، کما
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اغما
1.She was in a coma for several days after the accident.
1. او پس از آن سانحه [تصادف]، چندین روز در اغماء بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
com
colza
columnist
columnar
column
comatose
comb
comb out
combat
combat fatigue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان