1 . جزئیات
[اسم]

details

/dɪˈteɪlz/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جزئیات

معادل ها در دیکشنری فارسی: جزئیات کم و کیف
مترادف و متضاد technicality triviality unimportant point outline overview salient point
  • 1.A police officer took down the details of what happened.
    1. یک افسر پلیس جزئیات حادثه را یادداشت کرد.
  • 2.They haven't given me any details yet.
    2. آنها هنوز به من جزئیات را نگفته‌اند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان