خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوسو زدن
2 . سوسو
[فعل]
to flicker
/ˈflɪkər/
فعل ناگذر
[گذشته: flickered]
[گذشته: flickered]
[گذشته کامل: flickered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سوسو زدن
چشمک زدن (چراغ)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کورسو زدن
کورسو
1.The lamp flickered in the wind.
1. آن لامپ [چراغ] در باد سوسو زد.
[اسم]
flicker
/ˈflɪkər/
قابل شمارش
2
سوسو
کورسو
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
flexile
flexibly
flexible
flex muscles
flex
flier
flight
flight attendant
flight suit
flinch
کلمات نزدیک
flick through
flick knife
flick
flextime
flexography
flickering candle
flight
flight attendant
flight crew
flight deck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان