1 . ضعیف
[صفت]

frail

/freɪl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: frailer] [حالت عالی: frailest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ضعیف شکننده، سست

معادل ها در دیکشنری فارسی: سست نزار نحیف ضعیف
مترادف و متضاد delicate weak
  • 1.The frail wings of the newborn bird could not lift it off the ground.
    1. بال‌های ضعیف و شکننده پرنده تازه به دنیا آمده توانایی بلند کردن او را از زمین ندارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان