خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نفس نفس زدن
[فعل]
to gasp
/gæsp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: gasped]
[گذشته: gasped]
[گذشته کامل: gasped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نفس نفس زدن
[بهطور ناگهانی و سریع نفس کشیدن از روی تعجب و ...]
1.He was gasping for air when they pulled him out of the water.
1. وقتی که او را از آب بیرون کشیدند، داشت (برای هوا) نفس نفس میزد.
2.She gasped in surprise when she heard the news.
2. وقتی که آن خبر را شنید، در [با] شگفتی نفس نفس زد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
gasoline tank
gasoline station
gasoline
gasmask
gash
gasterosteidae
gastric antacid
gastrointestinal disorder
gastrointestinal system
gastropub
کلمات نزدیک
gasometer
gasoline
gasmask
gasket
gash
gassy
gastric
gastric flu
gastric ulcer
gastritis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان