خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مترجم (شفاهی)
2 . مفسر (برنامه کامپیوتری)
[اسم]
interpreter
/ɪnˈtɜrprətər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مترجم (شفاهی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ترجمان
مترجم شفاهی
گزارنده
مترادف و متضاد
translator
1.I work as an interpreter.
1. من به عنوان یک مترجم کار میکنم.
2.I would love to become an interpreter someday.
2. خیلی دوست دارم که روزی [در آینده] مترجم شوم.
2
مفسر (برنامه کامپیوتری)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مفسر
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
interpret
internist
internet site
internet
internationally
interrogate
interrogation
interrogation point
interrogatory
interrupt
کلمات نزدیک
interpretative
interpretation
interpret
interpose
interpolate
interregnum
interrelate
interrelated
interrelation
interrogate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان